من نامزد دارم و نامزدمو هم خیلی دوست دارم خیلی همبا هم خوشبختیم اما من هرازگاهی یاد یار قدیمیم و نامزد قبلیم میوفتم اون نامزد قبلی عاشقش بودم سر یه سری شرایط و بحث خانوادگی جدا شدیم حالا هر کدوممون راه جدا داریم اما من چ تو خوشی چ تو ناراحتی ن ایکه بگی دوستش دارماا ن دلتنگیش میشم خیلی دلتنگش میشم طوری ک باید صداشو بشنوم واگه نشنوم تو خفا گریه میکنم حالا چند روز پیش این حس بهم دست داد و دل رو زدم به دریا بهش ز زدم جوابمو هم داد اولش دعوا کردیم ک میگفتیم ب هم جدایی هردمون تقصیر تویه و اون میگفت ن تو . ولی در کل هردو به زندگی جدا از هم و اینکه قسمت هم نشدیم قبول کردیم و کاری به زندگی هم نداریم ز زدم یکم صداشو شنیدم اونم اصلا نمیخواد زندگی من بهم بخوره و دیگه کاری به زندگی هم نداریم اما شنیدن احوال و حالش و صداش ارومم میکنه . به هر حال خیلی لروم صحبت کردیم اون از زندگی خودش گفت ک خوشبخته و منم از زندگی خودم گفتم و اونم خیلی نامدی منو ک کردم قبول کرده .حالا ک باهاش حرف زدم دلم راحت شد و باهاش هم خدافظی کردم و اونم قبول کرد و گفت خوشبخت باشی و دیگه بهم ز نزنیم اما این موضوع هر چند شش ماه پنج ماه اتفاق میافته ک یاد هم بیافتیم من با این حسم چیکار کنم شما بگین